نویسنده: مایکل مورپرگو
مترجم: محمود امیرحسینی – ترانه وفایی
سال نشر: 1389
تعداد صفحات: 96
طراح جلد: فریش البرزکوه
گرافیک: فاطمه رئوف پی
شابک: 4-7-91021-600-978
نویسنده: مایکل مورپرگو
مترجم: محمود امیرحسینی – ترانه وفایی
سال نشر: 1389
تعداد صفحات: 96
طراح جلد: فریش البرزکوه
گرافیک: فاطمه رئوف پی
شابک: 4-7-91021-600-978
وزن | 155 گرم |
---|---|
ابعاد | 20 × 14 سانتیمتر |
65,000 تومان
+ شير پروانه ای، برنده ی جایزه ی بهترین نویسنده از: Private Peacful, Smart Prize & Guild Award
«مورپرگو» در دهسالگي در يك مدرسة شبانهروزي خارج از محل زندگياش، در دوردستترين نقطة «ويلتشاير» به سر ميبرد. روزي او بهخاطر سختگيريهاي مدرسه و حضور پسري شرور به نام «بشير پومونت» از مدرسه فرار كرد و با يك پيرزن و سگش برخورد كرد. پيرزن او را به خانة بزرگ خود برد. شير سنگياي كه اطراف آن پروانههايي به اسم «آدونيس آبي» ميچرخيدند توجه مورپرگو را جلب كرد. پيرزن داستان شير پروانهاي را براي او تعريف كرد. شير پروانهاي ساختة دست پيرزن و همسر متوفياش برتي بود. آن شير سفيد در آفريقا با برتي بزرگ شده بود، بعد توسط مردي فرانسوي به سيرك برده شده بود. بعد از سالها زماني كه برتي مجروح جنگي شده و روي ويلچر مينشست، با شير سفيد كه اسم او را «شاهزادة سفيد» گذاشته بودند برخورد كرد. شير او را شناخت و تا پايان عمر با برتي ماند. عشق برتي به شاهزادة سفيد باعث شد كه به ياد او بالاي تپة شير سنگي كندهكاري كنند.
او حضوریست جهان شمول... در پی حذف تمام مرزها و دیوارها. در گذر از تمام زمانها و فضاها و گاه در میان این متنِ آهنگین همسفر با نامهای آشنا... مارسل پروست، ژان پل سارتر و ... در این سفر شگفتآور باید همراهش شد. همراهِ او!
از متن کتاب: ➖ 🔸 ويزايي براي ورود براي او در نظر گرفته نشده است. حتي به اتحاد كشورها و عدم اتحاد آنان توجهي ندارد. مواظب است. جاي بچهها را خوب ميشناسد. بوي چمن را كه حس ميكند ميداند كجا برود. از تمدن شهري با خبر بود. از باستان شناسها در مورد بناهاي تاريخي پرسيده بود. از الههها كه صحبت شد، به الهه باران كه رسيد مكث كرد. بوي باران را ميشناخت. او يكسره رفت و آمد ميكند.---------
---------
وقتی گرسنه تفکریم
این مجموعه به شیوه ای شیرین و به طور مستقیم افکار جدیدی را در ذهن ما ایجاد می کند و به ما کمک می کند به سوال های مهمی که در ذهن داریم بهتر فکر کنیم.عادی بودن و عادی نبودن
بابا بوی سوختگی می آید. عادی نیست، «چرا عادی است»، یادم رفته گوشت را از فر در بیاورم. نگاه کن برف می آید! در بهار عادی نیست! چه چیزی عادی است و چه چیزی عادی نیست؟پشت جلد کتاب داستان های فلسفی جهان 3 ( برای حفاظت از زمین ) :
آنچه این داستانها را از سایر قصه ها ممتاز می کند این است که داستانهای فلسفی شما را به تامل و تفکر وا می دارد و پرسش هایی ناگزیر در ذهن شما ایجاد می کند. کارگاه فیلسوف در کنار هر داستان می کوشد تا برخی از سوالات را مطرح کند و یافتن پاسخ و طرح سوالات دیگر را بر عهده شما می گذارد.
این داستانها برای هر کسی که از داستان و و حکایت و افسانه چیزی فراتر از سرگرمی می جویدد و از سوال کردن و اندیشیدن پرهیز ندارد.
باور نمی کنید؟ کتاب را باز کنید و صفحه ای از آن را بخوانید.
_ حتی اگر نه سال دارید باز هم وارد شوید ....
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.