در خانهی مادری
خیره میشود عکسم به من
دست برنمیدارد از پرسیدن:
مهمانِ من!
تو همین منی؟
بیست سالگیام؟
بی عینکِ طبّی؟
بی چمدان؟تَرَکی در دیوار کافیست
تا از ستارهها
شوقِ خیره شدن در جاودانگی را بیاموزی
[و این جاودانگی چیست؟ از خودم میپُرسم]
دست برنمیدارد از پرسیدن:
مهمانِ من!
تو همین منی؟
بیست سالگیام؟
بی عینکِ طبّی؟
بی چمدان؟تَرَکی در دیوار کافیست
تا از ستارهها
شوقِ خیره شدن در جاودانگی را بیاموزی
[و این جاودانگی چیست؟ از خودم میپُرسم]
مترجم : محسن آزرم
محمود درویش
منبع : شمال از شمال غربی